موانع‌ و مشكلات‌ جلسات‌

جلسات‌ يكي‌ از پيچيده‌ترين‌ فعاليتهايي‌ است‌ كه‌ انجام‌ مي‌پذيرد. موفقيت‌ و شكست‌ آنها درگرو تجزيه‌ وتحليل‌ آنچه‌ انجام‌ شده‌ و انجام‌ نشده‌ است. محققان ‌موانع‌ و مشكلات‌ جلسه‌ را در13 عنوان ‌طبقه‌بندي‌مي‌كنند. (دويل و استراوس: 1375)

1- توجه‌ اعضاي‌ جلسه‌ به‌ موضوعهاي‌ مختلف‌ در يك‌ زمان: جلسه‌ تركيبي‌ از افراد متعدد است‌ و هر فرد داراي‌ علائق، مشكلات‌ و اولويتهاي‌ خاص‌ خود است. بنابراين‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ به‌ هنگام‌ جلسه، ذهن‌ هريك‌ از حضار به‌ مورد خاصي‌ معطوف‌ شود. يكي‌ از مهمترين‌ موانع‌ جلسات، همين‌ موضوع‌ است.
2- مغشوش‌ شدن‌ موضوع‌ جلسه‌ با فرايند آن: براي‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ مركز توجه‌ مشترك، گروه‌ بايد برروي‌ آنچه‌ كه‌ بايد در جلسه‌ بحث‌ شود و همچنين‌ چگونگي‌ اين‌ بحث‌ به‌ توافق‌ برسند. تمايز بين‌ محتوي‌ (مشكل، عنوان‌ يا صورتجلسه) و فرايند (روش، متد)، دشوار اما حياتي‌ است‌ و عدم‌ توجه‌ به‌ آن‌ يكي‌ از علل‌ عدم‌ موفقيت‌ جلسات‌ است.
3- برخورد شخصي‌ و مشكل‌ تراكم‌ گفتگو در جلسه: اغلب‌ افراد تمايل‌ دارند به‌ سرعت‌ به‌ جريان‌ گفتگوي‌ جلسه‌ واردشده‌ و نقطه‌نظرات‌ خود را مطرح‌ كنند. اين‌ موضوع‌ منجر به‌ بروز مشكل‌ تراكم‌ گفتگو در جلسات‌ مي‌شود كه‌ خود منجربه‌ منحرف‌ شدن‌ جلسه‌ از هدف‌ اصلي‌ خود مي‌گردد. براي‌ حل‌ اين‌ مشكل، لازم‌ است‌ كه‌ فردي‌ جريان‌ متعادلي‌ از مكالمه‌ را برقرار كرده‌ و افراد را از برخوردهاي‌ شخصي‌ با يكديگر برحذر دارد.
4- روشن‌ نبودن‌ نقش‌ها و مسئوليت‌ها: يكي‌ از مهمترين‌ موانع‌ جلسات‌ موثر، روشن‌ نبودن‌ مسئوليتها و نقشهاي‌ افراد شركت‌كننده‌ در جلسه‌ است. تنها راه‌حل‌ اين‌ موضوع‌ تعريف‌ دقيق‌ نقش‌ و مسئوليت‌ هريك‌ از حضار جلسه، قبل‌ از تشكيل‌ آن‌ است.
5- گرايش‌ افراد به‌ يكسان‌ فكركردن: جنيس‌ (JANIS) يكي‌ از صاحبنظران‌ موضوع، تمايل‌ گروهها براي‌ يكسان‌ فكركردن‌ را "گروه‌ فكري" مي‌نامد.
6- مشخص‌ نبودن‌ اهداف‌ و انتظارات: يعني‌ براي‌ افراد جلسه‌ مشخص‌ نباشد كه‌ چرا دعوت‌ شده‌اند و چه‌ كاري‌ بايد انجام‌ دهند.

- وجود مشكلات‌ و مسائل‌ حل‌ نشده‌اي‌ درمورد قدرت‌ و اختيار: يعني‌ مشخص‌ نباشد كه‌ آيا افراد جلسه‌ قدرت‌ تصميم‌گيري‌ دارند يا خير.

8- سوء استفاده‌ از قدرت‌ توسط‌ رئيس‌ جلسه: وقتي‌ مدير در موضوع‌ جلسه‌اي‌ ذينفع‌ است، تقريباً‌ غيرممكن‌ است‌ آن‌ را بدون‌ مداخله‌ و دستكاري‌ اداره‌ كند. حتي‌ اگر مدير نخواهد گروه‌ را تحت‌ تاثير خود قرار دهد با اشارات‌ غيركلامي‌ از افرادي‌ حمايت‌ مي‌كند كه‌ از عقايد او دفاع‌ مي‌كنند. تجربه‌ نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ مديراني‌ كه‌ جلسات‌ را خود اداره‌ مي‌كنند، تمايل‌ دارند كه‌ فعال‌ترين‌ فرد جلسه‌ باشند و تقريباً‌ 60% از وقت‌ جلسه‌ را به‌ خود اختصاص‌ مي‌دهند. به‌ همين‌ علت‌ مشاركت‌ افراد در جلسه‌ پايين‌ مي‌آيد. بنابراين، در بيشتر جلسات‌ سازمانهاي‌ سلسله‌ مراتبي‌ كه‌ با روش‌ سنتي‌ اداره‌ مي‌شوند. مدير با بيشترين‌ اختيار و قدرت‌ تصميم‌گيري‌ معمولاً‌ رئيس‌ جلسه‌ است‌ كه‌ نقشهاي‌ متعددي‌ را در يك‌ لحظه‌ ايفا مي‌كند. مثل‌ مسابقه‌اي‌ كه‌ يك‌ فرد هم‌ داور و هم‌ كاپيتان‌ تيم‌ است. راه‌حل‌ اين‌ مشكل‌ جداكردن‌ نقش‌ فرايند از نقش‌ قدرت‌ و تصميم‌گيري‌ است. بدين‌ترتيب‌ كه‌ مدير مسئوليت‌ تصميم‌گيري‌ و درگير شدن‌ با موضوع‌ را بپذيرد و وظايف‌ مربوط‌ به‌ فرايند را به‌ فرد ديگري‌ (مجري) تفويض‌ كند.

9- اجتناب‌ از مساله: افراد جلسه‌ معتقد باشند كه‌ هيچ‌ مشكلي‌ وجود ندارد.

10- نگرش‌ منفي: افراد جلسه‌ باور داشته‌ باشند كه‌ نمي‌توانند درمورد مساله‌ كاري‌ انجام‌ دهند و تلاش‌ براي‌ حل‌ آن‌ زيرسوال‌ باشد.

11- مشكل‌ ارتباطي: افراد جلسه‌ به‌ صحبتهاي‌ ديگران‌ گوش‌ نكنند و يا از صحبتهاي‌ آنها چيزي‌ متوجه‌ نشوند.

12- عدم‌ وجود محيط‌ مناسب: فضاي‌ جلسه‌ به‌ صورتي‌ باشد كه‌ افراد نتوانند به‌ راحتي‌ صداي‌ ديگران‌ را بشنوند و يا آنها را ببينند.

13- تضادهاي‌ شخصي‌ و فقدان‌ صداقت‌ در جلسه: ‌همچنين‌ يك‌ بررسي‌ كه‌ از 635 نفر مدير به‌عمل‌ آمده، نشان‌ مي‌دهد كه‌ مديران‌ از 75% جلساتي‌ كه‌ در آنها حضور يافته‌اند ناراضي‌ بودند.

منبع: مدیران آینده

برای کارکنان هورا بکشید!!

 

مدیران و رهبران باید مثل مربیان تیمهای ورزشی روی خط کنار زمین بایستند و کارکنان را تشویق و تهییج کنند. کارکنان باید بدانند که تلاش هایشان در مسیر درستی است و مورد تأیید و قدردانی مدیران میباشد. شاید هیچ محرک دیگری مؤثرتر از این تشویق ها و تأییدهای فوری نباشد.

همه ما از تأثیر عاطفی فوق العاده تشویق فوری مدیرمان آگاه هستیم؛ به ویژه وقتی که در میانه یک پروژه سخت، توسط رئیس غافلگیر میشویم و تشویق های او را مستقیم و فوری و برآمده از دل و احساس او دریافت میکنیم. با دریافت چنین تشویق های عاطفی، خستگی از تن کارکنان بیرون میرود و آنها تا مدت زمان طولانی بعد از این تشویق و حمایت، انگیزه کار و تلاش پیدا میکنند.

وقتی کارکنان در قبال موفقیتها، ایده ها و تلاش هایشان از سوی مافوق یا همکارانشان تأیید و تشویق میشوند - به ویژه وقتی که این تشویق ها در ملاء عام صورت میگیرد - در واقع، یک نیاز مهم خود یعنی دریافت احترام و کسب پرستیژ را ارضاء شده می بینند و در قبال این تأمین نیاز، انگیزه بیشتری برای خدمت به سازمان پیدا میکنند.

به همین دلیل است که سازمانهای موفق دنیا از هر فرصتی استفاده میکنند و هر موفقیتی را بهانه میکنند تا جشن کوچک یا بزرگی برپا کنند و برای کارکنانشان هورا بکشند و خستگی آنها را با انگیزه ای قوی و عاطفی برای ادامه راه جابجا نمایند.

نکته مهم آن است که این تشویقها و تأییدها باید فوری باشند. تشویق ها و حمایت هایی که از زننده گل در یک مسابقه فوتبال میشود، مثال خوبی از چگونگی این تشویق ها و آثار و پیامدهای مثبت آن روی انگیزه و روحیه بازیکنان / کارکنان است. مربیان خوب و هواداران تیم های ورزشی برای تأیید و تشویق بازیکنان، منتظر اتمام بازی نمیمانند. آنها حتی وقتی هنوز گلی زده نشده است، اما بازی زیبایی در جریان است، از تأیید و تشویق تیم محبوب خود دریغ نمیکنند.

البته، توجه داشته باشید که تشویق های فوری و مستقیم مدیران، جای پول و افزایش حقوق را نمیگیرد همانگونه که پول نیز نمیتواند جای خالی چنین تشویق هایی را پر کند ... این دو را باید مکمل یکدیگر باشند.

به نقل از "جناب آقای دکتر بهزاد ابوالعلایی"

۱۴ ویژگی افراد با تفکر انتقادی (سنجش‌گرانه‌اندیشی)

 

1- کنجکاوند و سعی می‌کنند در موضوعات مهم مطلع و آگاه باشند.
۲- خلاقانه پرسش مطرح می‌کنند. همواره از چراییِ امور سؤال می‌کنند و در پی آن هستند که ببینند چه دلیل‌هایی برای دفاع از یک عقیده یا باور وجود دارد.
۳- از مراجع‌‌ و منابع معتبر استفاده می‌کنند و به مراجع‌‌ و منابع معتبر ارجاع می‌دهند.
۴- وقتی که می‌خواهند چیزی را تفسیر کنند کل موقعیت و بافتار (کانتکست) را در نظر می‌گیرند.
۵- وقتی که می‌خواهند درباره‌ی موضوعی فکر کنند سعی می‌کنند اندیشیدن‌شان پیوند خودش را با موضوع اصلی از دست ندهد و حواس‌شان هست که دائم از این شاخه به آن شاخه نپرند.
۶- گشاده‌ذهن هستند و نظرگاه‌هایی که با نظرگاهِ خودشان تفاوت دارند را به نحو جدی مورد توجه قرار می‌دهند.
۷- استدلال‌ها، دیدگاه‌ها یا تبیین‌های بدیل و متفاوت را جستجو می‌کنند.
۸- اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی به نفع یک دیدگاه وجود داشته باشد آن را می‌پذیرند و اگر شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی علیه دیدگاهی وجود داشته باشد آن را کنار می‌گذارند.
۹- وقتی که شواهد، مبانی، یا دلیل‌های کافی برای رد یا قبول موضوعی وجود ندارد از داوری درباره‌ آن پرهیز می‌کنند.
۱۰- تا آنجا که ممکن است در بیان موضوعات دقت را رعایت می‌کنند.
۱۱- به نقش‌ِ داوری‌ها، تعصب‌ها و جانبداری‌های شخصی در فرایندِ شناخت توجه دارند.
۱۲- وقتی با یک کلِ پیچیده و درهم‌تافته مواجه می‌شوند، برای درک آن با انضباط و ترتیب مشخصی با آن برخورد می‌کنند.
۱۳- هنگامی که می‌خواهند یافته‌های خود را عرضه کنند، احساسات، سطح دانش، و میزانِ ظرافتِ اندیشه‌ مخاطب‌شان را در نظر می‌گیرند.
۱۴- توانایی‌های سنجش‌گرانه‌اندیشی (تفکر انتقادی) خودشان را در طیفِ وسیعی از موضوعات به کار می‌گیرند.

منبع:iran_hrm@

ارتباط مدیر با کارکنان

ارتباط مدیر با کارکنان در شرکت شما چگونه است؟
با ایجاد و حفظ یک تعادل درست، کارکنان احترام زیادی را برای رهبران خود قائل خواهند شد.
یک سوال بسیار قدیمی در حوزه ی رهبری این است: باید از مدیر ترسید یا باید عاشقِ آن بود؟
مطالعه ای که در ماه اگست بصورت آنلاین در مجله ی کسب و کار و روانشناسی منتشر شد بیان کرد که هر دوی این موارد، مزیت ها و معایبی مجزا با خود به همراه دارند.
محققان دریافتند که وقتی رهبران عصبانی به نظر برسند کارکنان احساس قدرت بیش تری را تجربه می کنند. در عین حال، رهبرانی که غمگین و ناراحت به نظر می رسند به معنای قدیمی تر، یعنی از قدرت کم تری برخوردار بوده اما قدرت شخصی بالایی دارند. خب کدامیک بهتر است؟
واقعیت این است که نمی توان گفت دقیقاً باید عاشق شما باشند یا از شما بترسند. برای یک رهبری عالی در ارتباط مدیر با کارکنان بسیار ضروری است که تعادل را رعایت کنید. علت این موضوع را در ادامه بررسی می کنیم:

وقتی از رهبران بترسند

در این بررسی، رهبران عصبانی باعث شدند که دیگران قدرت بیش تری را بکار گیرند. کارکنان فکر می کنند این رهبران تسلط کامل را روی دیگران درون سازمان دارند. آنها حق دارند به دیگران پاداش دهند، از چیزی منع کنند و یا تنبیه نمایند.

کارکنان به قدرت و تسلط رهبرانی که عصبانی هستند احترام می گذارند و تمام تلاش خود را بکار می گیرند تا بهترین عملکرد خود را نشان دهند -تا توسط مدیر موردتنبیه قرار نگیرند-! این نوع ترس از رهبر هم می تواند باعث انگیزه در کارکنان شود تا از قوانین پیروی کرده و مدام بهترین عملکردشان را بروز دهند و هم ارتباطات کسل کننده و ضعیفی را با رهبر ایجاد می کند.

شرکت کنندگان در مطالعه گفتند که رهبران عصبانی قدرت انضباطی بالا اما قدرتِ مرجعیت ضعیفی دارند. قدرت مرجعیت یعنی توانایی رهبر برای تاثیرگذاری روی پیروان از طریق شناسایی و همدلی کردن با آنها! این توانایی و قدرت برای کسب اعتماد و تعهدِ کارکنان بسیار ضروری ست.
مدیرانی که زیاد دستور می دهند اعتماد کارکنان را جلب نمی کنند! حتی طبق بررسی که در سال ۲۰۱۵ توسط Achievers در آمریکای شمالی انجام شد تنها ۴۵ درصد از کارکنان گفتند که به رهبری در شرکت شان اعتماد دارند!
یک رهبری موثر، ترکیبی از احترام و اعتماد است.

وقتی رهبران را دوست داشته باشند

رهبرانی که دوست داشته می شوند اغلب روی مراقبت کردن از دیگران و برقراری ارتباط مشترک با کارکنان تمرکز می کنند. – نه فقط رهبر بودن!- مزیت هایی برای این رویکرد وجود دارد که توسط مجله ی کسب و کار و روانشناسی یافت شده است.
طبق این مطالعه، کارکنان ارتباط بیش تری را با مدیری که غمگین به نظر می رسد احساس می کنند. این بدین خاطر است که آنها احساسات شان را در میان می گذارند و آسیب پذیرتر می شوند. اینگونه مدیرها، قدرت کم تری برای تنبیه کارکنان اما قدرت شخصی بیش تری دارند.

این یافته ها، با نتایجی که وب سایت کارآفرینی در تحقیق خود داشته برابری می کند. در تحقیقات سایت کارآفرینی، کارکنان رهبرانی را ترجیح می دهند که مقدار مناسبی از احساسات خود را ابراز کند -نه آن دسته از رهبرانی که به هیچ عنوان احساسات شان را بروز نمی دهند!-
با اینکه کارکنان ارتباط عاطفی بیش تری را با این دسته از رهبران احساس می کنند اما لزوماً بدین معنی نیست که استایل رهبریِ آنان موثرتر باشد! این رهبران قدرت کافی ندارند و کارکنان تمایل کم تری دارند تا به حرف آنها گوش دهند و به قدرت و تسلط شان احترام بگذارند. کارکنان فکر می کنند می توانند قوانین را نادیده بگیرند و هرکاری که دوست داشتند را انجام دهند. در این حالت، رهبری، بجای اینکه یک جایگاه قدرت باشد رفیقِ آنها از آب درمی آید.
پس کارکنان، با اینکه به رهبر موردعلاقه شان اعتماد دارند، اما انگیزه ی کافی هم برای اینکه بهترین عملکردشان را نشان دهند ندارند!

وقتی رهبران تعادل را رعایت کنند

شدید بودن و شدت به خرج دادن در ارتباط مدیر با کارکنان ، منجر به موثر بودن رهبری نمی شود! بجای اینکه روی این موضوع تمرکز کنید که از شما بترسند یا عاشق شما باشند، سعی کنید نقطه ی میانگینی را بین این دو حالت بیابید.
این تعادل یعنی نسبت به نگرانی های کارکنان دلسوز باشید و با گشاده رویی با آنها ارتباط باز داشته باشید. اما در عین حال، در زمان های ضروری تسلط و قدرت خود را نشان دهید. شرایط را تحت کنترل خود درآورید و به کارکنان انگیزه دهید.
یافتن سطح تعادل، یک علم و دانش واقعی و قطعی نیست! نیاز دارد تا رهبران موقعیت را آنالیز کرده و کارکنان را درک کنند. بنابراین می توانند اقدامات لازم و مناسب را در زمان صحیح انجام دهند. در نهایت باعث می شود تا رهبران مهارت های خود را توسعه دهند.

منبع: کانال مدیریت منابع انسانی

10 توانمندي ضروري براي ايجاد و حفظ اقتدار

 

1-به عنوان رهبر، مدير يا متخصص يا هر سه مورد داراي مهارت باشيد.

2-بتوانيد به طور شفاف آن چه را مردم از شما انتظار دارند، انجام دهيد و تعريف كنيد.

3-از توانمندي توضيح اين كه به كجا خواهيد رفت، در حال انجام چه كارهايي هستيد و چرا آن كارها را انجام مي دهيد، برخوردار باشيد.

4-در صورت لزوم، مراحل كاري را كه انجام مي دهيد، توضيح دهيد.
@iran_hrm

5-با ذكر مثال ، رهبري كنيد

6-بپذيريد كه اختيارات تان مطلق نيست و تنها زماني ايجاد خواهد شد كه ديگران آن اختيارات را به رسميت بشناسند.

7-تصميم گير باشيد؛ اما از تصميم گيري سريع و بي دقت بپرهيزيد.

8-به افراد بباورانيد كه شرايط لازم براي آنان ايجاد خواهد شد تا شخصا كار خود را پيش ببرند؛ اما شما مسئول و تصميم گيرنده نهايي هستيد.

9-اعتماد به نفس داشته باشيد و به ديگران نيز اين حس را انتقال دهيد.

10-رابط خوبي باشيد و دقيقا آنچه را از افراد انتظار مي رود، به آنان تفهيم كنيد.

برگرفته از كتاب چگونه مي توان كاركنان را مديريت كرد، نويسنده: مايكل آرمسترانگ. انتشارات انجمن مديريت منابع انساني ايران

خلاصه ۴۵ کتاب مدیریت در ۴۰ جمله


1-اجرا بزرگ‌ترین مساله مطرح نشده در مدیریت امروز است و نبود آن بزرگ‌ترین مانع موفقیت و بیش‌تر ناکامی‌هایی است که به اشتباه به گردن علل دیگر گذاشته می‌شود.


۲- شرکت‌هایی که برای کارهای درست وقف شده‌اند و برای مسوولیت‌های اجتماعی خود تعهدنامه‌ای دارند که براساس آن کار کنند سودآورتر از آن‌ها‌یی هستند که این کارها را نمی‌کنند.


۳-به جای پرداختن به برنامهء استراتژیک, به تفکر و ایده‌های استراتژیک روی آورید.


۴-در بازاریابی نوین (بازاردانی)به جای داشتن سبد محصولات باید به داشتن سبد مشتریان توجه داشت.


۵- رمز برد و پیروزی روشن است: بکوشیم تا در یک زمینه دوبار بازنده نشویم.


۶- انسان در بازی گاهی می‌برد و گاهی چیز یاد می‌گیرد.


۷- هنر بازاریابی امروز ,فروش یخچال به اسکیمو نیست, بلکه اسکیمو را به عنوان یک مشتری خشنود همواره در کنار داشتن است.


۸- مشتریان زبان گویایی دارند, اگر بی‌واسطه با آن‌ها در ارتباط بوده و گوشی شنوا داشته باشیم می‌توان از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفت.


۹- مسیر ناهموار تحول باید به‌کوشش خود مدیر پیموده شود, زیرا تحول چیزی نیست که مدیر فرمان دهد و دیگران اجرا کنند.


۱۰- به جای شغل, در پی مشتری باشید, اگر انسان بتواند محصولی عرضه کند که خواهان داشته باشد, از بیکاری نجات‌یافته است.


۱۱- دنیا را دوگونه می‌توان تغییر داد: با قلم(کاربست اندیشه) و با شمشیر (کاربست زور)


۱۲- می‌توان مدیر مردم نبود ولی آنان را دوست داشت,‌اما بدون عشق به مردم نمی‌توان آن‌ها را مدیریت کرد.


۱۳- مدیریت یعنی هنر جلب پیروی داوطلبانهء دیگران.


۱۴- موفقیت اغلب باعث غرور شده و غرور باعث شکست می‌شود.


۱۵- برای پیروزی ابلیس, کافی است آدم‌های خوب دست روی دست بگذارند.


۱۶- هزینهء به دست آوردن یک مشتری تازه, حداقل پنج برابر هزینه خشنود نگه‌داشتن مشتریان کنونی است.


۱۷- هر کس می‌تواند سررشته کار خویش را به دست گرفته و آن را به مسیر دلخواه ببرد.


۱۸- مدیریت هنر گوش دادن به دیگران است. چنانچه به سخنان کسی خوب گوش فراندهید, نمی‌توانید درون او را بشناسید.


۱۹- توان یادگیری و به کار بستن با شتاب آموخته‌ها, بزرگ‌ترین امتیاز رقابتی را در اختیار سازمان می‌گذارد.


۲۰- اولین روش برآورد هوش یک فرمانروا این است که به آن‌هایی که در اطرافش گرد آمده‌اند بنگریم.


۲۱- اگر بتوانید همهء کارکنان یک سازمان را به سوی یک هدف مشترک بسیج کنید, در هر رشته و در هر بازار و در برابر هر رقیبی, در هر زمانی موفق خواهید شد.


۲۲- بیش‌تر انسان‌ها ترجیح می‌دهند بمیرند اما فکر نکنند, خیلی‌ها هم فکر کردن را بر مرگ ترجیح می‌دهند.


۲۳- مدیر عامل آگاه کسی است که به جای رویین‌تن شدن, به همکاران خود اعتماد کند.


۲۴- تمایز یک محصول باید در راستای ذهنیت مصرف‌کننده صورت گیرد, نه مخالف آن.


۲۵- در طول تاریخ بیش‌تر کامیابی در دست‌یابی به منابع طبیعی مانند زمین, طلا و نفت بوده است, اما اکنون ناگهان ورق برگشته و دانش به جای آن نشسته است.


۲۶- در بیش‌تر موارد, کشورهای فقیر از نظر دارایی‌ها ، ثروتمند اما از نظر سرمایه فقیرند, دارایی را نمی‌توان تبدیل به سرمایه کرد مگر آن که قانون حاکم باشد.


۲۷- آن‌هایی که از جای خود می‌جنبند, گاهی می‌بازند و آن‌هایی که نمی‌جنبند, همیشه می‌بازند.


۲۸- اگر همه چیز مهم باشد, پس بدان که هیچ چیز مهم نیست.


۲۹- مدیران پیروزمند دنیای امروز, رمز پیروزی سازمان خود را بهره‌مندی از انسان‌ها فرهیخته می‌دانند.


۳۰- حداکثر شادی و خشنودی انسان‌ها زمانی به دست می‌آید که در شغل هم‌ راستا با شخصیت (هوشمندی)خود, به کار گمارده شوند.


۳۱- نقش مدیر این است که به درون فرد نفوذ کند و هوشمندی بی‌همتای او را کشف کند و به عملکرد تبدیل نماید.


۳۲- مدیران برجسته نه تنها تفاوت کارکنان را می‌پذیرند, بلکه بر این تفاوت‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند. شاگرد تنبل, احمق یا ضعیف وجود ندارد, تنها چیزی که وجود دارد معلم خوب یا ضعیف است.


۳۴- زندگی ارزشمندتر از آن است که تنها به امید فرارسیدن دوران بازنشستگی کار کنیم.


۳۵- نه پیروزی پایدار است و نه شکست مرگ‌آور.


۳۶- به کارکنانتان بگویید هیچ‌گاه اجازه ندهند قربانی واقع شوند; امت اگر چنین احساسی دارند بهتر است بروند جای دیگری کارکنند.


۳۷- صدای کردار, از صدای گفتار بلندتر است.


۳۸- هرگاه در بازی شطرنج در حال باختن هستم, به طور پیوسته از جای خود بلند شده و سعی می‌کنم صفحه را از پشت سر رقیبم نگاه کنم, آن گاه به حرکت‌های احمقانه‌ای که انجام داده‌ام پی می‌برم.


۳۹- دانستن کافی نیست, باید اقدام کرد. خواستن کافی نیست, باید کاری کرد.


۴۰- اگر می‌خواهید دلیل خوب کار نکردن کارکنانتان را بدانید, کنار آینه بروید و دزدانه بدان نگاه کنید.

منبع: کانال مهارت مدیریت