پیدایش "استراتژی زمین سوخته" در مدیریت

در فنون نظامی، هنگامی‌که یک ارتش، زمين یا بخشی از كشوري را به تصرف خود درمی‌آورد، ممكن است پس از مدتی نيروهاي منطقه اشغال‌شده اقدام به بازپس‌گیری آنجا بکنند. زمانی که ارتش پى ببرد كه منطقه مذکور را از دست‌ خواهد داد، تمامی منابع و ذخایر آن منطقه جغرافیایی را قبل از ترک، از بین می‌برد تا در اختیار دشمن قرار نگرفته و در آینده از آن منابع علیه ارتش استفاده نشود. این منابع شامل جایگاه‌های نظامی، دکل‌های نفتی، بناها، صنایع، مزارع کشاورزی و ... است که مورد تخريب واقع شده و به آتش کشيده می‌شود. این استراتژی نظامى تحت عنوان "استراتژى زمين سوخته" اطلاق می‌شود.

در سيستم ادارى، بعضاً نامديران اقدام به نابودى کلیه منابعى می‌کند كه براى توسعه و رشد سازمانى در آینده مورد نیاز است و با این کار سعی دارند مدیر بعد از خود را خلع سلاح کنند تا ابزاری برای تحقق اهداف سازمانی نداشته باشد. استفاده از "استراتژی زمین سوخته" توسط نامدیران با اهداف خاص دیگری نیز اتفاق می‌افتد ازجمله:
-خودشیرینی برای ذینفعان و تصویرسازی مثبت از خود
-سعی در باند سازی و تشکیل پشتوانه سرمایه ارتباطاتی برای اهداف متعدد آتی
-قصد تصرف مطلع مديريتى ديگر
-هنگام اطلاع از عزل قریب‌الوقوع خود

تاکتیک‌های نامديران در استفاده از "استراتژى زمين سوخته":
-عقد قراردادهاى غيرضرورى با تحميل ديون پرداختى سنگين براى آينده
-اخذ وام‌های بلندمدت و کوتاه‌مدت از نهادهای مالی نمایش عملکرد ویترینی
-پرداخت پاداش‌های بدون مبنا به کارکنان و حتی اشخاص ثالث
-وعده و وعيدهاى توخالی به كاركنان براى آينده
-عدم دریافت و حتی بخشش تعهدات مالی و غیرمالی ذینفعان به سازمان

نامدیرانی که از این استراتژی استفاده می‌کنند، نگرش موقتی و ابزاری به پست اجرائی دارند به‌نحوی‌که پست اجرائی را پله‌ای برای تحقق اهداف شخصی قلمداد می‌کنند و این روحیه بر تمام اعمال و رفتار ایشان ساری و جاری است. بدین ترتیب نامدیران انبوهى از ویرانی‌ها در حوزه‌های مادى، اعتماد به سيستم، برند سازمان، انگيزش كاركنان، سطح انتظارات ذینفعان، و تبدیل ذی‌نفعان به افرادی با عادات طفره‌روی و منفعت‌طلبی از سازمان را از خود به‌جای می‌گذارند. اين "زمين سوخته" عامل اصلى شكست سازمان و مدير بعدى را موجب می‌شود.

دلايل ساختارى رونق "استراتژی زمین سوخته" در مدیریت:
-ضعف نظارت بر عملکرد حین مسئولیت
-ضعف حسابرسی پس از دوران مسئولیت
-انتقال تمام تعهدات مدیران قبلی به مدیران جدید با پایان دوره مسئولیت
-اپيدمى برخوردهاى ناصحيح با مديران، پس از عزل
-صدور احكام مديريتى غیر مدت‌دار
-فقدان اهداف معين هنگام انتصاب مدیر
-عدم وجود شاخص هاى ارتقاء مديريتى

راهكارهای جلوگیری از رونق "استراتژی زمین سوخته" بین مدیران، در درون دلایل ساختاری مذکور نهفته است.

منبع: کانال مدیران آینده

هوش احساسی و سکوت سازمانی

 

آقای گولمن در کتاب "هوش هیجانی" خود، داستانی را تعریف میکند که حاکی از لزوم توجه به هوش هیجانی است.:

"خلق و خوی یک خلبان هواپیمای محلی در امریکا چندان مناسب نبود و با خدمه هواپیما به طور مناسب رفتار نمیکرد و او را شخصی بداخلاق و بد دهن میشناختند. یکبار در هنگام فرود، یکی از چرخ های هواپیما باز نشد و خلبان مذکور تصمیم گرفت که بر فراز فرودگاه دور بزند و در همان حال، به تعمیر چرخ بپردازد. بعد از مدتی، خدمه هواپیما متوجه شدند که بنزین هواپیما در حال اتمام است و هنوز خلبان مشغول تعمیر چرخ هواپیما است. هیچکدام از خدمه به خاطر بدخُلقی خلبان حاضر نشدند این خبر را به او برسانند و بنزین هواپیما تمام شد و هواپیما سقوط کرد"

آقای گولمن در این کتاب، به هوش هیجانی پایین آقای خلبان اشاره میکند و آن را نمونه ای از صدماتی میداند که ممکن است به فرد و اطرافیانش وارد سازد.

اگر در سازمانی سکوت سازمانی اتفاق بیفتد، آن سازمان محکوم به سقوط است. در ارتباطات دوستانه نیز این موضوع صادق است؛ اگر به دلیل هوش هیجانی پایین یکی از طرفین، طرف دیگر سکوت اختیار کند، بعد از مدتی تعارضات، حل نشده باقی میمانند و منجر به از هم پاشیدن رابطه می شوند.

منبع: کانال اچ آر یار

تکنیک حواس پرتی هوشمندانه

روان‌شناسان و عصب‌پژوهان به یک یافته عجیب رسیده اند: آن‌ها می‌گویند، وقت تلف‌کردن می‌تواند کمک کند انسان مسایل را بهتر حل کند و خلاق‌تر شود. فعالیت‌های بی‌معنایی مثل تماشای فیلم چند گربه در یوتیوب شاید کمک کنند مساله‌های ریاضی را حل کنید!
در سال ۲۰۰۶، روان‌شناسی در دانشگاه ردبوند هلند نیز دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیم‌گیری فضایی برای شان فراهم می شود که حواس شان را ‌پرت کنند، عملکرد بهتری دارند! آزمایش این بود: فهرستی از اتومبیل‌ها و ویژگی‌های مثبت و منفی آن‌ها را به شرکت‌کنندگان در مطالعۀ خود می داد و از آنان می خواست اتومبیل‌ها را ارزیابی کنند. هر گروه باید پیش از ارزیابی چهار دقیقه به اطلاعاتی که فراگرفته بود می‌اندیشید. از گروه دیگر تقاضا شد که طی آن میان‌دورۀ چهاردقیقه‌ای یک «کار آزاد نامربوط» انجام دهد. گروهی که این کار را انجام داده بودند بهترین عملکرد را داشتند.
چند سال بعد، روان پژوهان دیگری این مطالعه را تکرار کردند با یک قدم بیشتر. آن‌ها از تصویرسازی مغز (اف.ام.آر.آی) استفاده کردند تا فعالیت مغز را مشاهده کنند. آن ها به این نتیجه رسیدند که این اتفاق به خاطر آن است که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبت‌شده را پردازش می‌کنند که به تصمیم‌گیری ناخودآگاه می‌انجامد و در زمان نیاز می‌توان آن را به تفکر خودآگاه فراخواند. به زبان ساده تر این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسايل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم.
این دستاورد فقط در یک مورد نبوده است، پژوهشگران حوزه های مختلف به این نتیجه رسیده اند به عنوان نمونه پژوهشگری در دانشگاه ملبورن استرالیا دریافته است بازدهیِ افرادی که به «گشت‌وگذار اینترنتی در اوقات فراغت محل کار» می‌پردازند، حدود ۹ درصد بیش از دیگران است (نشریه وزین ترجمان).

تا بدین جا آموختیم که آزاد کردن ذهن و فاصله گرفتن از موضوع به ما کمک می کند که فرصت دهیم بخش ناخودآگاه مساله مان را پردازش کند و در نتیجه باعث افزایش توان فکری ما شود. اما آیا هر کار حواس پرت کنی، خوب است؟ در این زمینه چهار توصیه بسیار مهم است:

1- چیزی را برای حواس‌پرتی خود انتخاب کنید که کاملاً دور از موضوعی باشد که می‌خواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید. مثلا اگر می خواهید در مورد انتخاب ماشین فکر کنید به مجلات ماشین و یا مسابقات رالی نپردازید، به عنوان نمونه به آشپزی در 5 دقیقه بپردازید.

2- به امور آزاد یا حواس پرت کن عادت نکنید. حواس پرتی باید یک بخش کوتاه از روز شما باشد نه اینکه کلاً در حال گشت و گذار آزاد باشید و حالا بخواهید دو دقیقه هم کار کنید.

3- به مواردی بپردازید که تشویق می‌کنند دربارۀ آینده بیندیشید یا نوعی حس جست‌وجوگری را در شما بیدار می‌کنند.
4- در طول زمان میزان خلاقیت و موفقیت خود را در نظر بگیرید و ببینید که چه اموری بیشترین تاثیر مثبت را در شما دارند؟ آشپزی آزاد، مطالعه آزاد، فیلم دیدن آزاد و یا اینکه به آسمان خدا نگاه کنیم و در عظمت هستی غرق شویم. بدین صورت می توانید به اموری بپردازید که بیشترین تاثیر را دارند.

بنابراین می توانیم از این به بعد به جای اینکه تلاش کنیم حواس مان جمع باشد، تلاش کنیم حواس مان پرت باشد البته به شیوه ای هوشمندانه و کاملا هدف دار!

منبع: کانال جمع مدیران ایران

 

هوش هیجانی و سکوت سازمانی

 

 

آقای گولمن در کتاب "هوش هیجانی" خود، داستانی را تعریف میکند که حاکی از لزوم توجه به هوش هیجانی است.

"خلق و خوی یک خلبان هواپیمای محلی در امریکا چندان مناسب نبود و با خدمه هواپیما به طور مناسب رفتار نمیکرد و او را شخصی بداخلاق و بد دهن میشناختند. یکبار در هنگام فرود، یکی از چرخ های هواپیما باز نشد و خلبان مذکور تصمیم گرفت که بر فراز فرودگاه دور بزند و در همان حال، به تعمیر چرخ بپردازد. بعد از مدتی، خدمه هواپیما متوجه شدند که بنزین هواپیما در حال اتمام است و هنوز خلبان مشغول تعمیر چرخ هواپیما است. هیچکدام از خدمه به خاطر بدخُلقی خلبان حاضر نشدند این خبر را به او برسانند و بنزین هواپیما تمام شد و هواپیما سقوط کرد"

آقای گولمن در این کتاب، به هوش هیجانی پایین آقای خلبان اشاره میکند و آن را نمونه ای از صدماتی میداند که ممکن است به فرد و اطرافیانش وارد سازد.

اگر در سازمانی سکوت سازمانی اتفاق بیفتد، آن سازمان محکوم به سقوط است. در ارتباطات دوستانه نیز این موضوع صادق است؛ اگر به دلیل هوش هیجانی پایین یکی از طرفین، طرف دیگر سکوت اختیار کند، بعد از مدتی تعارضات، حل نشده باقی میمانند و منجر به از هم پاشیدن رابطه میشوند.

منبع: برگرفته از کانال "اچ آر یار

با خصوصیات شش نوع از فراوان‌ترین کارمندان دشوار و بدقلق آشنا شوید.


1-:قربانی‌:

قربانی مسئولیت ناپذیرترین فرد محل کار است، به نظر می‌رسد اتفاق‌ها همیشه برای یک قربانی می‌افتد.

چطور به قربانی نزدیک شویم و با او کنار بیاییم: مدیر باید گزارش ‌پذیری و حساب دهی را به روشنی تعیین و تعریف کند، در مورد کاری که هرکس باید انجام دهد، کیفیت انجام کار، و زمان انجام آن، شفاف و صریح باشید.

از زبان مسئولیت‌پذیری که در کتاب برد با مسئولیت‌پذیری اثر هنری ایوانز به آن پرداخته شده‌است، استفاده کنید.

2- جهنده:

جهندگان مثل مارها، مارپیچ و فنرسان هستند، وقتی تحریک می‌شوند، از جا می‌پرند و حمله می‌کنند و با این کارشان هراس ایجاد می‌کنند.

جهندگان هر لحظه مستعد یاوه گویی و جار و جنجال هستند، آنها ممکن است خود رای یا حتی قلدر باشند، هیچ‌کس کاملا نمی‌داند که این آدم‌ها چه چیزی در چنته دارند.

چطور به جهندگان نزدیک شویم و با آن ها کنار بیاییم: عواملی را کشف کنید که منجر به رفتارهای این اشخاص می‌شود، اگر برای جهندگان مهم نیست رفتارشان چه تاثیری بر تیم می‌گذارد، انتظار تحول نداشته باشید.

با جهندگان طبق یک برنامه‌ی 90 روزه کار کنید که فرصت‌های رشد و تغییر را طرح‌ریزی می‌کند، اگر این گام نتیجه نداد، از جهندگان بخواهید که آن‌جا را ترک کنند.

3- منفی‌باف:

منفی‌باف‌ها همیشه آماده به نظر می‌رسند تا شانس‌های خوب را به باد بدهند، با تغییر مخالف هستند و در برابر سیاست‌ها و فرآیندهای جدید مقاومت می‌کنند.

چطور به یک منفی‌باف‌ نزدیک شویم و با او کنار بیاییم: تحمل کردن کارمندان منفی‌باف می‌تواند سخت باشد ولی اگر مدیرها بدانند چه‌طور با آنها رفتار کنند، می‌توانند در پویایی تیم واقعا مهم باشند.

هر تیمی به یک وکیل مدافع شیطان نیاز دارد، سعی کنید به بدبین سرسخت گروه‌تان کمک کنید تا از منفی بودن خودش به عنوان اهرمی در جهت نتایج مثبت برای گروه استفاده کند، ولی این آدم‌ها را در نقش‌های رهبری قرار ندهید:bangbang:

4- شبح:

جایی در میان راه این چیزها را می‌شنوید: متاسفم، امروز نمی‌ توانم بیام، دوباره مریض شده ام، خیلی دوست دارم تو پروژه‌ی جدید کمکتون کنم، ولی خیلی کار دارم، میرم بیرون قهوه بخورم. زود میام (یک ساعت غیبت!!) به نظر می‌رسد هروقت کاری باید انجام شود، اشباح غیب‌شان می‌زند.

چطور به اشباح نزدیک شویم و با آنها کنار بیاییم: متاسفانه اشباح به ندرت پیدایشان می‌شود، ممکن است برای یک مصاحبه‌ی شغلی جیم بشوند، یا ممکن است ته دل‌شان بدانند این کار به آنها مربوط نیست.

یک گفت‌وگوی صریح و روراست درباره‌ی کارمند شایسته، معمولا موثرترین روش برای کنار آمدن با یک شبح است.

5-خودشیفته‌:

خودشیفته‌ها رو دروی اعضای تیم هستند، آنها فقط به فکر خودشان و احساسات‌شان هستند.

چطور به یک خودشیفته نزدیک شویم و با او کنار بیاییم: احتمال تغییر یک خودشیفته کم است، ولی تغییر ممکن است.

اگر یک خودشیفته خیلی با استعداد است، شاید راهی باشد که شرایطی ایجاد کنید که به تنهایی کار کند یا تعامل محدودی با تیم داشته‌باشد، هم‌چنین بعضی خودشیفته‌ها هستند که اگر انگیزه‌ی خیلی قوی برای موفقیت داشته باشند، می‌توانند گاهی خودشان را مطابقت دهند.

گرایش آنها به هدف به آنها انگیزه خواهد داد که رفتارشان را در محیط تیم اصلاح کنند.

6- انیشتین‌:

این آدم‌ها باهوش هستند و این را می‌دانند، معمولا هم در آگاه کردن دیگران از این موضوع سریع عمل می‌کنند، انیشتین‌ها در دیدگاه‌های‌شان سرسخت هستند. گاهی ممکن است متکبر به نظر بیایند.

چطور به یک انیشتین نزدیک شویم و با او کنار بیاییم: از یک فرد دانا بخواهید تاثیرات مثبت و منفی هوش او را بر تیم کشف کند، بگذارید انیشتین به طور انفرادی تحلیل کند و نتیجه‌گیری خودش را بکند، ولی این فرآیند را طوری هدایت کنید که آقا یا خانم انیشتین را در مورد تغییرات ضروری راهنمایی کنید.

نتیجه گیری راهبردی:
در کل، مدیریت کارمندان بدقلق هرگز آسان نیست و مهارتی است که پرورش آن ممکن است سال‌ها طول بکشد، به هر حال، وقتی رهبران کارمندان مشکل‌دار را شناسایی کنند، می‌توانند آنها را مدیریت کنند، یا رفتار و عملکردشان را اصلاح کنند یا از این سازمان بروند.

مهم نیست چه می‌شود، کارمندان دشوار و بدقلق باید هرچه زودتر راهنمایی بشوند تا تاثیر آنها روی بقیه‌ی تیم به حداقل برسد.

منبع: کانال ترفند مدیریت

هفت عامل افزایش انگیزه کارکنان

یکی از اصلی ترین وظایف شما به عنوان مدیر سازمان حفظ و ارتقای انگیزش افراد سازمان شماست از مهمترین روشهای ایجاد و ارتقاء انگیزش در محیط پروژه عبارتست از :

1. چالش
به افراد وظایفی واگذار کنید که باعث پیشرفت آن‌ها شود. هر چه افراد چالش‌های بیشتری را در کارشان تجربه کنند،‌ مشارکتی‌تر می‌شوند و احساس مثبت‌تری نسبت به خود دارند.

2. آزادی
به افراد اختیار کافی برای انجام کارها بدون نظارت دقیق بدهید. هرچه برای انجام کار به روش خودشان آزادتر باشند، احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت.

3. کنترل
برای بررسی کارها، گرفتن بازخورد و بحث درباره کار، زمان‌‌های منظمی را تعیین کنید. هرچه کارمندان بازخوردهای منظم‌تری در مورد عملکردشان دریافت کنند، احساس بهتری خواهند داشت و کارشان را ارزشمندتر می‌دانند.

4. احترام
وقتی نظر افراد را جویا می‌شوید و با دقت به آن‌ها گوش می‌دهید، بیشتر احساس ارزش و اهمیت می‌کنند. با گوش سپردن دقیق به نظرات دیگران و توجه به آن‌ها - حتی اگر به عنوان مدیر بر اساس اطلاعات آن‌ها عمل نکنید - نشان می‌دهید که به منحصربه‌فرد بودن هر شخص احترام می‌گذارید.

5. صمیمیت
هر چه افرادتان بیشتر ببینند که آن‌‌ها را دوست دارید و علاوه بر کارمند به عنوان انسان به آن‌ها اهمیت می‌دهید، عملکرد بهتری خواهند داشت. اگر با افرادتان مانند دوستان خود و امتداد طبیعی «خانواده» شرکت رفتار کنید،‌ باعث می‌شوید که بیشتر احساس آرامش، امنیت و اهمیت کنند.

6. تجربیات موفق
کلید ایجاد خودباوری و خودانگاره محول کردن وظایفی به افراد است که بتوانند آن‌ها را با توجه به میزان تجربه و مهارتشان با موفقیت انجام دهند. وقتی کاری را به انجام می‌رسانند، موفقیت آن‌ها را تشخیص داده و به شکل خصوصی و عمومی قدردانی کنید تا احساس «برنده‌» بودن داشته باشند.

7. انتظارات مثبت
شاید این نیرومندترین انگیزه‌ساز باشد. هیچ‌چیز بیش از اینکه افراد حس کنند رئیسشان به خوبی و شایستگی آن‌ها و توانایی‌شان برای انجام درست کار اعتقاد دارد، باعث افزایش خودباوری و بهبود عملکرد نمی‌شود. 

پروژه ‌‌های موفق محیطی ایجاد می‌کنند که افراد در آن احساس فوق‌العاده‌ای نسبت به خود دارند. درک نقش خودانگاره در رفتار، نقطه شروع اثربخشی در مدیریت و انگیزش است.

منبع: کانال هنر مدیریت

چگونه با یک شنونده بد کار کنیم؟!

کار کردن با افراد، همکاران و حتی مدیرانی که به صحبتهای ما گوش نمی کنند، یک چالش محسوب می شود. اینکه همکاران شما صحبتهای شما را قطع کنند، سخن بی ربط بگویند و یا همیشه در انتظار نوبت خود برای سخن گفتن باشند، تاثیر یکسانی بر شما دارد: شما احساس می کنید که شنیده نمی شوید و احتمال بروز سوء تفاهم و اشتباهات بالا می رود.

وقتی کسی بطور کامل در گفتگو حضور نداشته باشد، کیفیت آنچه را که می گویید، تضعیف می کند. بعنوان مثال، ممکن است باعث شود شما رشته افکار خود را از دست بدهید یا آنچه را که در ابتدا برای گفتگو برنامه ریزی کرده اید، پایمال کنید. همچنین ممکن است فکرتان به این سمت برود که چرا این اتفاق می افتد؟
در اینجا چند راهکار برای کارکردن با همکارانی که شنونده خوبی نیستند، ارائه می شود.

سبک کار آنها را در نظر بگیرید
برخی افراد بصری و برخی دیگر کلامی هستند. از همکاران خود بپرسید که از چه راهی ترجیح می دهند اطلاعات را دریافت کنند؟

به رفتار خودتان توجه کنید
قرار گرفتن در مقابل همکاری که شنونده بدی است، اغلب باعث می شود که شما به آینه نگاه کنید و از خود بپرسید آیا شما خودتان شنونده خوبی هستید یا خیر؟
شاید شما یک گوینده و سخنران پرسروصدا هستید یا شنونده را با اعداد و ارقام سردرگم می کنید. شاید نیاز دارید که داستانهای بیشتری حین صحبت تعریف کنید.
برای کسب اطلاعات درخصوص سبک ارتباط و گفتگوی خود وقت صرف کنید .

گوش دادن همدلانه را نشان دهید
یک راه برای تشویق همکارانتان برای بهتر گوش دادن اینست که گوش دادن همراه با همدلی را تمرین کنید. سعی کنید واقعا نقطه نظرات افراد دیگر را درک کنید. زمانیکه همکارتان در حال صحبت کردن است، یادداشت برداری کنید. سپس هنگامیکه یک توقف طبیعی در مکالمه وجود داشته باشد، نکات اصلی همکار خود را تایید کنید.

اهمیت پیام خود را برجسته کنید
قبل از شروع یک گفتگو، چیزی مشابه این جملات بیان کنید که: "من مطلب واقعا مهمی برای گفتگو در مورد آن با شما دارم و نیاز به کمک شما دارم."
این جملات سیگنالی را به همکارتان ارسال می کند که باید گوش بدهند.

مسئولیت و پاسخگوئی ایجاد کنید
مهم اینست که همکار خود را برای گوش دادن به سخنان تان پاسخگو نگه دارید. برای مثال، زمانیکه با یک رئیس پرمشغله صحبت می کنید، می توانید بگویید :
"من امکان انتخاب سه استراتژی را دارم که می خواهم در مورد آنها با شما صحبت کنم. در پایان ،برای تصمیم گیری در مورد یکی از آنها مرا راهنمایی کنید."

نگرانی خود را نشان دهید
بیان کردن رفتار بد یک همکار معمولا نگران کننده است. اما در صورتیکه از روی همدلی و محبت انجام شود، می توانید آنرا انجام دهید. شما می توانید بگویید: "به نظر می رسد که شما مسائل زیادی دارید که نیازمند توجه شماست. کاری می توانم انجام دهم که بار شما سبک تر شود و بتوانید هنگامیکه گفتگو می کنیم، کاملا حضور ذهن داشته باشید؟ "

به مشکل بطور مستقیم اشاره کنید
اگر شنونده بد شما ، همکار نزدیک و یا رئیس تان است که با او ارتباط قوی دیگری دارید، مساله را بطور مستقیم با گفتن اینکه آنها به آنچه افراد باید بگویند گوش نمی کنند، موردتوجه قرار دهید.
اما به دقت عمل کنید. شما واقعا نیاز دارید که ارتباط مثبتی با شخص داشته باشید تا موثرتر باشید. درغیر اینصورت آن شخص می تواند با حالت تدافعی مکالمه را به پایان برساند.

 یک قرارداد اجتماعی پیشنهاد کنید
گزینه دیگر اینست که اگر مشکلی پیش بیاید، یک قرارداد اجتماعی پیشنهاد کنید که پارامترهایی را روی اینکه افراد تیم شماچگونه بایکدیگر تعامل کنند، ارائه کند. این قرارداد - که باید بطور منظم بروزرسانی شود - بیان می کند که همکاران نباید بر مکالمه غالب شوند و هر فردی یک شانس برای اشتراک نظر خود دارد.

منبع: کانال مدیریت رفتار سازمانی

ترجمه از: Harvard Business Review

کارکنان بد قِلق و روش مدیریت آن‌ها

کارکنان بد قلق (Difficult Employees) همه جا هستند. شما به عنوان مدیر در هر محیط کاری، وظیفه مدیریت کارکنان بد قلق و کارکنان سخت را بر عهده دارید. مدیریت این دسته از کارکنان دشوارتر از کارکنان دیگر است. اگر از انواع این دسته از کارکنان آگاه باشیم، بهتر می‌توانیم روش‌ها و استراتژی‌های مدیریت آن‌ها را به کار بگیریم. کارکنان بد قلق کارکنانی هستند که با نگرش‌ها و رفتارهای نامناسب و گاهاً منفی در سازمان و محیط کار، تأثیرات نامطلوبی بر عملکرد و روحیه سایر کارکنان می‌گذارند. پیشتر در نوشتار کارکنان سمّی، درباره ویژگی‌های این کارکنان صحبت کردیم. در این نوشتار می‌خواهیم شش نوع دیگر از این کارکنان بد قلق و سخت را معرفی کنیم

1- قربانی‌ها (Victim)

قربانی، فردی در سازمان است که کمترین پاسخگویی ومسئولیت را در سازمان بر عهده می‌گیرد. برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید به صورت شفاف محدوده‌های پاسخگویی آن‌ها را تعیین کنید. درباره کمیت و کیفیت و زمان کاری که از آن‌ها انتظار دارید، روشن و شفاف برخورد کنید.

2- سوسک‌ها (Hisser)

این کارکنان همانند ماری هستند که حلقه زده‌اند! این دسته از کارکنان بدقلق، با ایجاد سرو صدا در محیط کاری، با اعمال زور و نشان دادن رفتارهای قلدری سازمانی از خود، آسیب‌های زیادی را به سایر کارکنان در محیط کاری وارد می‌کنند. برای مدیریت این کارکنان، باید به دنبال کشف محرک‌هایی باشید که این رفتارها را در آن‌ها برانگیخته می‌کند. اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، باید این کارکنان را از محیط کاری خارج کنید!

3- منفی‌باف‌ها (Negative Nellie)

این کارکنان همواره منتظر این هستند که اتفاق خوبی که در سازمان در حال رخ دادن هست را به تباهی بکشند. آن‌ها همواره در برابر تغییرات و استراتژی‌ها و فرآیندهای جدید، مقاومت می‌کنند و نگرش منفی دارند. از این کارکنان می‌توانید به عنوان رَجز خوان گروه (Devil’s advocate) و تیم استفاده کنید تا با مخالفت‌های خود مانع از دچار شدن گروه به گروه‌فکری و سایر نقصان‌های گروهی شود. از نگرش منفی او برای به دست آوردن نتایج گروهیِ مثبت استفاده کنید. اما هرگز این کارکنان را در پست‌ها کلیدی و پست‌های رهبری قرار ندهید.

4- اشباح (Ghost)

این کارکنان همانند شبح وقتی به آن‌ها نیاز دارید، با انواع بهانه‌تراشی‌ها از محل کار ناپدید می‌شوند و خود را از دسترس خارج می‌کنند و وقتی که کار با موفقیت انجام می‌شود، به ناگهان ظاهر می‌شوند! برای مدیریت این دسته از کارکنان، باید با آن‌ها رک باشید و مشخصاً انتظار خود از آن‌ها را برای انجام کاری خاص، با تعیین محدوده زمانی بخواهید.

5- خودشیفته‌ها (Narcissist)

این کارکنان فقط خودشان را می‌بینند و فقط به خود و کار خود اهمیت می‌دهند. تغییر رفتار این کارکنان خیلی دشوار، اما ممکن است. این ویژگی، نوعی ویژگی شخصیتی است و بنابراین تغییر آن سخت‌تر است. اما اگر بتوانید انگیزه‌های لازم برای تغییر رفتار آن‌ها را پیدا کنید و آن‌ها را در محیط کارهای تیمی قرار دهید، شاید بتوانید این دسته از کارکنان بد قلق را مدیریت کنید.

6- انیشتین‌ها (Einstein): این کارکنان، کارکنان باهوشی هستند که به باهوش بودن خود آگاه هستند. این کارکنان اغلب نسبت به افکار و نظرات خود سفت و سخت هستند و کمتر پا پس می‌کشند. هوش وافر آن‌ها هم اثرات مثبت و هم اثرات منفی بر سایر کارکنان دارد. برای مدیریت این دسته کارکنان، به آن‌ها اجازه دهید تا تحلیل خودشان را انجام دهند و نظرشان را بگویند، اما سعی کنید با قرار دادن آن‌ها در مسیر برنامه، آن‌ها را به نوعی رهبری کنید.

به طور کلی، مدیریت کارکنان بدقلق، به هیچ وجه ساده نیست. مدیریت آن‌ها نوعی مهارت است که در طول سالیان و با کار کردن با کارکنان متنوع و محیط‌های کاری مختلف، به دست می‌آید. تمام تلاش رهبران و مدیران سازمان باید شناسایی این کارکنان و کم کردن اثر رفتاری و نگرشی آن‌ها بر دیگر کارکنان است.

منبع: کانال آکادمی مدیریت حرفه ای

رفتارها و عادت‌هایی که کارمندان موفق را از سایرین متمایز می‌کند.

کارمندان موفق در تمام سازمان‌ها و شرکت‌ها، خصوصیات رفتاری مشترکی دارند. در واقع کارمندان برتر هر کسب و کار، برای دست یابی به مقام بالا، رفتارها و عادت‌های مشترکی را در خود به وجود آورده‌اند.

اهداف شرکت را دنبال می‌کنند
یک مدیر خوب باید برای کارمندان خود هدفی تعیین کند که ارزش وقت و انرژی گذاشتن را داشته باشد. با این دیدگاه، کارمندان برتر این مسئله را باور کرده و تلاش می‌کنند برای رسیدن به هدف سازمان، تمام توان خود را به کار گیرند.

وظایف خود را به خوبی انجام می‌دهند
بدترین کارمندان کسانی هستند که اهمیتی به وظایف خود نمی‌دهند و سازمان را از اهدافش دور می‌کنند. کارمندان متوسط نیز به ندرت انتظارات سازمان را برآورده می‌کنند و وظایف خود را در حد متوسط نیز انجام نمی‌دهند؛ اما در مقابل کارمندان برتر تمام تلاش خود را به کار می‌گیرند و انجام وظایف را در اولویت خود قرار می‌دهند.

توجه زیادی به زمان دارند

کارمندان موفق وقت خود را در جلسات غیرضروری تلف نمی‌کنند. آن‌ها گاهی برای تمام شدن پروژه در وقت معین کمک می‌گیرند. این مسئله اهمیت زمان در موفقیت هر کسب و کاری را نشان می‌دهد. کارمندان برتر به این درک رسیده‌اند که زماناهمیت زیادی دارد و به آن احترام می‌گذارند؛ پس هم وقت خود و هم وقت دیگر کارمندان را با ارزش می‌دانند.

ارتباطات خوبی برقرار می‌کنند

مدیر باید بتواند ارتباط خوبی با کارمندان برقرار کند و به آن‌ها ایده بدهد. این مسئله برای کارمندان هم صادق است و کاملاً دو طرفه است. پس کارمند برتر هم باید به دیگران ایده‌های خوب بدهد و به خوبی به نظرات آن‌ها گوش دهد.

کارها را زودتر انجام می‌دهند

هیچ چیز برای یک مدیر دلنشین تر از این نیست که از کارمند خوب بشنود: "من پیش بینی کردم در ادامه‌ی پروژه با این مشکل رو به رو خواهیم شد و چند راه حل مؤثر برای آن پیدا کرده‌ام."

اطلاعات خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارند

کارمندانی که احساس امنیت شغلی ندارند و موقعیت خود را در خطر می‌بینند، از اطلاعات و مهارت دیگران سوء استفاده می‌کنند تا خود را فردی ارزشمند جلوه دهند. در مقابل کارمند خوب، اعتماد به نفس کافی برای اشتراک گذاری اطلاعات را دارد. این اعتماد به نفس به آن‌ها قدرت یادگیری بیشتر و متخصص شدن را می‌دهد و بدین ترتیب آن‌ها می‌توانند ارزش خود را بالاتر ببرند.

به تصمیمات خود متعهد می‌مانند

کارمندان برتر همیشه به دنبال تصمیمات سخت هستند. آن‌ها در راستای "مخالفت کنید اما متعهد باشید" گام بر می‌دارند؛ یعنی ممکن است با تصمیم‌های سازمان موافق نباشند، اما وقتی تصمیمی اتخاذ می‌شود، به آن احترام می‌گذارند و نسبت به آن متعهد خواهند بود. شاید متعهد ماندن همان تصمیم دشواری است که کارمندان برتر می‌گیرند.

همیشه بازخوردهای خوب می‌دهند

بازخورد خوب نیاز به تفکر مثبت و اخلاق خوب دارد. کارمندان برتر همیشه به مدیران و همکاران خود بازخوردهای مثبت و هوشمندانه می‌دهند. رئیستان همانند شما نیاز به تشویق دارد و از این که مورد تائید قرار گیرد احساس خوبی خواهد داشت.

رفتار صادقانه دارند

باید زمان زیادی را صادق باشید تا به‌عنوان فردی مورد اعتماد شناخته شوید، البته با یک اشتباه تمام اعتبارتان از دست می‌رود. کارمندان برتر رفتارهایی بر اساس صداقت و درستکاری دارند؛ حتی اگر این کار به نفعشان نباشد. حتی اگر مشکلی مربوط به شماست، بهتر است شما آن خبر را فاش نکنید.

راهنمای خوبی برای سازمان هستند

یک مدیر موفق و بزرگ باید بتواند رهبران بیشتری را تربیت کند. کارمندان برتر وقتی با فرصت‌های خوبی مواجه می‌شوند، همانند رهبر در سازمان خود عمل می‌کنند.

می‌دانند به چه چیزی نیاز دارند

مدیران خوب به این باور رسیده‌اند که آنچه سایرین می‌خواهند، چه یک ابزار باشد و چه دستیابی به یک هدف با ارزش، باید برای آن‌ها تامین کنند. کارمندان برتر دقیقا توضیح می‌دهند به چه چیزی نیاز دارند و این کار را برای رهبران خود آسان‌تر می‌کنند.

در مواقع لزوم تشکر می‌کنند

سپاسگزاری سبب بازدهی بیشتر می‌شود. مدیر باید بتواند این کار را به خوبی انجام دهد اما کارمندان برتر نیز برای ابراز تشکر و قدردانی، به موقع عمل می‌کنند.

همیشه پیشنهادات مفید دارند

کارمندان برتر متخصصان خوبی در سازمان هستند که حتی بیشتر از مدیرشان می‌دانند؛ پس آن‌ها می‌توانند ایده‌ها و پیشنهاداتی درباره بهبود امور دهند. آن‌ها به این درک رسیده‌اند که در چه زمان و مکانی باید پیشنهادات و نظرات خود را بیان کنند.

شاد هستند و همواره به دنبال شادی می‌روند

حرف زدن و خندیدن در محیط کار سبب می‌شود آرام تر باشید و بهره‌وری خود را بالاتر ببرید. کارمندان برتر کسانی هستند که این محیط شاد و آرام بخش را با دیگران به اشتراک می‌گذارند.

همواره به دنبال لذت بردن هستند

کارمندان خوب با همکاران خود ارتباط دوستانه‌ای برقرار می‌کنند و از این رابطه و محیط کارشان لذت می‌برند. آن‌ها دوست دارند محیط کارشان سرگرم کننده و شاد باشد.

در مواقع لزوم از حق خود دفاع می‌کنند

کارمندان خوب رفتار پیشگیرانه‌ای دارند؛ یعنی وقتی کار ارزشمندی انجام می‌دهند، از درک صحیح آن مطمئن می‌شوند. آن‌ها می‌دانند باید از حق خود دفاع کنند، زیرا ممکن است فرد دیگری کارشان را به نام خود تمام کند و اعتبار آن‌ها را زیر سؤال ببرد. این اتفاق ممکن است در آینده منجر به شکست شود.

تلاش می‌کنند به ارزش سازمان بیفزایند

کارمندان برتر همیشه به بیش از وظایف محول شده فکر می‌کنند و همواره در تلاش‌اند با کارهای متفاوت به ارزش سازمان خود بیفزایند. آن‌ها به دنبال استخدام نیروی کاردان و تازه نفس هستند و می‌خواهند موقعیت ارزشمندی را پیدا کنند.

در زمان مناسب انتقاد می‌کنند

کارمند برتر اجازه نمی‌دهد کسی حقش را پایمال کند و از موفقیت او برای خود اعتبار به دست آورد، بلکه در زمانی که مرتکب اشتباهی می‌شوند، آن‌ها را با گفتاری مناسب مورد سرزنش قرار می‌دهند.

پایبند به اصول اخلاقی هستند

کارمند خوب به هنجارهای اجتماعی، قوانین و استراتژی‌های سازمان احترام می‌گذارد. او به جای این که بعد از انجام کاری به دنبال بخشش باشد، قبل از انجام آن کسب تکلیف می‌کند. مدیران از این رفتار کارمندان خوب حمایت می‌کنند.

گاهی تصمیم می‌گیرند سازمان را ترک کنند

کارمندان خوب ممکن است به این نتیجه برسند که به دیدگاه، نیازها و چالش‌های دیگری نیاز دارند؛ شاید نیازمند درآمد بیشتری باشند که سازمان نمی‌تواند از پس آن برآید. آن‌ها در این شرایط به حداقل‌ها قانع نمی‌شوند، بلکه به دنبال خواسته‌ها و آینده بهتر گام بر می‌دارند.

منبع: inc

برگرفته از کانال منابع انسانی جدید