داستان کوتاه 4

هزارپایی بود که وقتی میرقصید، جانوران جنگل دور او جمع میشدند تا او را تحسین کنند؛ همه حیوانات بجز یک لاک پشت حسود که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت .
لاک پشت، یک نامه به هزارپا نوشت که در آن آمده بود: "ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شما هستم و میخواهم بپرسم چگونه میرقصید؟ آیا اول پای ۲۲۸ را بلند میکنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز میکنید؟
در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام. لاک پشت.
هزارپا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعاً هنگام رقصیدن چه میکند؟ و کدامیک از پاهای خود را قبل از همه بلند میکند؟ و بعد از آن کدام پا را؟
متأسفانه هزارپا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
نتیجه گیری:
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی و حسادت میتواند بر نیروی تخیل ما غلبه کرده و مانع پیشرفت و بلندپروازی ما بشود.
منبع: کانال مدیران منابع انسانی تعالی اندیش ارتباط با مدیر: hrm2020@